کد خبر: ۹۲۵۷
۲۲ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰

پرستاران، فرشته‌های سفیدپوش بچه‌های شیرخوارگاه‌اند

پرستاران وقتی هر روز لباس مادری از ده‌ها بچه را در شیرخوارگاه خانه کودکان علی‌اصغر (ع) به تن می‌کند، ناخودآگاه دل‌نگرانی‌هایش جنس دغدغه‌های مادرانه به خود می‌گیرد.

تصویر یکی با لباس سفید که اسمش با توصیف صبوری و مهربانی ادامه پیدا می‌کند، ابتدایی‌ترین خیال ما برای تعریف یک پرستار است، اما به قول خودشان، آنچه شما می‌بینید، با آنچه در حقیقت می‌گذرد، شاید زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد.

آن‌طرفِ مرز‌هایی که بین دنیای بیرون با جهانی که در بیمارستان‌ها، مراکز درمانی یا خانه‌های نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست قرار دارد، همیشه هستند افرادی که تکیه‌گاه تنهایی دیگرانند. ما می‌گوییم پرستار، اما آنها همیشه یک مادرند.

با همان بی‌قراری‌ها و بی‌تابی‌هایی که می‌شناسیم. مادرانه‌ای که روز و ماه و فصل مشخصی ندارد. ساعتی تعطیل نمی‌شود. حالا می‌خواهد لحظه سال تحویل باشد یا یک روز کاری معمولی. آنها هستند، تمام دقیقه‌هایی که باید باشند و در مقابل این همه فداکاری ما تنها لبخندی از آنان می‌شناسیم و بس. مایی که در گفتن از پرستاری همین کلمات ساده را می‌دانیم؛ کلمه‌هایی که نمی‌تواند حتی یک لحظه از آن همه ایثار را به‌تماشا بگذارد.

 

درباره شیرخوارگاه و خانه کودکان علی‌اصغر (ع)

همه ما بیش‌وکم درباره سختی‌های شغل پرستاری در بیمارستان‌ها یا مراکز درمانی مختلف شنیده‌ایم، اما شاید پرستاری از کودکان شیرخواره در چنین مراکزی، نوع متفاوتی از تجربه‌های شغل پرستاری باشد.

همین شد که پیش از نوشتن درباره پرستار و دغدغه‌هایش بد ندیدیم ابتدا پای صحبت بابهنام، معاون شیرخوارگاه و خانه کودکان علی‌اصغر (ع)، بنشینیم تا  از این مرکز و چندوچون فعالیتش بپرسیم.

شیرخوارگاه و خانه کودکان حضرت علی‌اصغر (ع) درچه تاریخی ساخته شد؟ این مرکز در سال ۷۹ با هدف نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست احداث شده و هم‌اکنون حدود ۱۸۰ کودک یک روزه تا ۶ سال و دختر ۱۲ تا ۲۰ سال را تحت پوشش دارد.

کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست چگونه به این مرکز معرفی می‌شوند؟ این کودکان معمولا از طریق دادگستری به این دست مراکز معرفی می‌شوند که پس از تکمیل پرونده در صورت بی‌سرپرست بودن، با درنظر گرفتن شرایط هر کودک، به خانواده‌هایی که درخواست حضانت از این کودکان را دارند، سپرده می‌شوند.

به طور میانگین درطول یک هفته چند کودک به مرکز معرفی می‌شوند و چند کودک تحت سرپرستی یک خانواده جدید قرار می‌گیرند؟ معمولا عدد پذیرش و ترخیص کودکان با هم برابر است، اما رقم دقیقی برای آن نمی‌توان ذکر کرد. به طور میانگین ماهی ۵ کودک در رده‌های مختلف سنی به این مرکز معرفی می‌شوند.

در این خانه معمولا چه نوع خدماتی به کودکان ارائه می‌شود؟ بیشتر خدمات، پزشکی‌درمانی است، اما بسته به سن، کودک تحت آموزش‌هایی نیز قرار می‌گیرد؛ به طور مثال در مهدکودک این مرکز تمامی آموزش‌هایی که کودکان پیش از ورود به دبستان نیاز دارند، به آنها تعلیم داده می‌شود تا بچه‌ها بعد از رسیدن به مقطع تحصیلی و معرفی به مراکز دیگر، دوره آموزش‌های پایه را گذرانده باشند.

آیا تمام کودکان این مرکز به فرزندخواندگی می‌روند؟ خیر، بچه‌های بی‌سرپرست را به خانواده‌های متقاضی فرزند می‌دهیم، اما درمورد بچه‌های بدسرپرست این شیوه کمی متفاوت است. تعدادی از آنان با اصلاح خانواده، به دامان پدر و مادر خود بازمی‌گردند و تعدادی با آماده کردن شرایط رفاهی، به فامیل نسبی سپرده می‌شوند.

درمورد مرکز و بخش‌های مختلف آن توضیح می‌دهید؟ این مرکز دارای سه ساختمان مجزا برای رده‌های مختف سنی است. وظیفه این مرکز مراقب و نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست است تا زمانی که به حضانت سپرده شوند و دارای حدود ۵۰  پرسنل متشکل از روان‌شناس، پزشک، پرستار، گفتاردرمان، بازی‌درمان و مربیان است که هر روز در دو شیفت مختلف کاری مشغول به فعالیت هستند.

 

فرشته‌هایی به اسم «پرستار» در شیرخوارگاه حضرت علی اصغر(ع)

 

پرستاران از تلخ و شیرین پرستاری می‌گویند

اگر قرار به نوشتن درباره حدود و توصیف فضا باشد، باید بگوییم شیرخوارگاه و خانه کودکان علی‌اصغر (ع) یک مکان دنج و آرام است با امکانات درخوری که می‌تواند رفاه تقریبی این کودکان را حاصل کند، اما اگر دست بی‌دریغی برای محبت کردن نباشد، اگر یکی پیدا نشود که مادرانه همه حواسش را پرت تنهایی سرانگشت‌های کوچکی کند که ناگزیر به سمتش دراز شده، به قولِ خودمانی، سنگ روی سنگ دنیا بند نمی‌شود.

آن هم دنیایی که خیلی از آدم‌هایش پشت دیوار‌های این خانه، زندگیِ هر روز خودشان را سپری می‌کنند و از چشم‌های معصومی که هرازگاه منتظرند تا یکی در بزند و آنها را در آغوش بگیرد، فارغند. میان قیل‌وقال دنیای ماشینی، پشت دیوار‌هایی که شاید هر روز خیلی از ما بدون داشتن کمترین دغدغه‌ای از کنار آن عبور می‌کنیم، هنوز هستند کسانی که به جای ما رنج بی‌پناهی این کودکان را به شانه می‌کشند و دم نمی‌زنند.

کسانی که مگر رویداد‌ها و مناسبت‌های تقویمی، ما را به یاد عظمت و بزرگی‌شان بیندازد تا در توصیفشان، گفتن از مهربانی و صبوری ابتدایی‌ترین حرفی باشد که سر زبان می‌چرخد. فرشته‌های بدون بالی که تنها وقتی خودشان از تلخ و شیرین شغلشان می‌گویند، می‌توانی پرستاری را با همه دل‌نگرانی‌های مادرانه‌اش درک کنی.

 

لبخندی که درمان همه خستگی‌هاست

نیکمرام ۱۸ سال سابقه کار دارد. ۱۶ سال آن را در مرکز نگهداری از کودکان معلول فیاض‌بخش گذرانده و دوسالی هم می‌شود که به جمع خانواده کودکان علی‌اصغر (ع) پیوسته. او این روز‌ها مربی کودک است و در قسمت شیرخواره‌ها، مشغول به کار. شاید برای همین از سختی‌های کار چیزی نمی‌گوید و حرف را می‌برد سمت شیرینی بچه‌هایی که لبخندشان درمان همه خستگی‌هاست.

 

مرا مادر صدا می‌کند

همان سال اولی که در مرکز فیاض‌بخش مشغول به کار شدم، دختر ۴۵ روزه‌ای را آوردند که از ناهنجاری‌های شدید عضلانی رنج می‌برد و شکستگی لگن هم داشت. من در دوران عقد بودم و هنوز به خانه خود نرفته بودم، اما آن دختر مانند فرزندم شده بود.

بعد‌ها که به خانه خود رفتم، گاهی ناچار می‌شدم برای مراقبت بیشتر، او را به منزل ببرم. آن روز‌ها مرکز مثل حالا در این رابطه سختگیر نبود و خیلی از پرستاران، این کار را می‌کردند. یادم هست چندباری هم عمل شد و گاهی بدنش تا زیر سینه در گچ بود. حالا آن دختر ۱۸ ساله شده و مرا مادر صدا می‌کند. مادر گفتن او شیرین‌ترین لحظه زندگی من است.

 

مثل باغبانی در یک گلخانه

اسدی، کارشناس مددکار اجتماعی، وقتی هر روز لباس مادری از ده‌ها بچه را در شیرخوارگاه خانه کودکان علی‌اصغر (ع) به تن می‌کند، ناخودآگاه دل‌نگرانی‌هایش جنس دغدغه‌های مادرانه به خود می‌گیرد.

حالا آن دختر ۱۸ ساله شده و مرا مادر صدا می‌کند. مادر گفتن او شیرین‌ترین لحظه زندگی من است

یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های پرستاری در این مراکز با مراکز درمانی را ایجاد رابطه عاطفی بین بیمار و پرستار در این دست مراکز می‌داند و می‌گوید: «هر روز مثل یک مادر شاهد قد کشیدن این بچه‌ها هستیم.

کنار ناخوشی‌هایشان ناخوشیم و با شادی‌هایشان شادیم. اصلا کار در این مراکز مثل باغبانی در یک گلخانه است. شاید برای همین است که اگر از من و همکاران درباره شغلمان بپرسند، فقط خدا را برای داشتنش شکر می‌کنیم.»

 

صلاح بچه در این است که صاحب خانه و خانواده شود

شاید این جمله که سرتاسر شغل پرستاری خاطره است، حرف جدیدی نباشد، اما حقیقت چیزی جز این نیست. ما اینجا با بچه‌هایی سروکار داریم که بعد از خدا تنها پشت‌وپناهشان در این دنیا، کادر مرکز است. لمس کردن اشتیاق کودکانی که تشنه محبت هستند، همیشه لبریز از تلخ و شیرینی توامان است.

شیرین برای اینکه ما فرصت ابراز این محبت را داریم و تلخ برای اینکه چرا در جهانی با این همه امکانات، باید شاهد حضور کودکانی باشیم که از کمترین‌ها محرومند. تلخ‌ترین خاطره برای ما، لحظه جدایی از همین بچه‌هاست.

بچه‌هایی که مدت زمان کوتاه یا طولانی در کنار آنها زندگی کردیم و به آنها وابسته شدیم، اما ناچاریم تاب بیاوریم، چون صلاح بچه در این است که صاحب خانه و خانواده شود. آرزوی ما هم چیزی جز خوشبختی آنان نیست.

 

فرشته‌هایی به اسم «پرستار» در شیرخوارگاه حضرت علی اصغر(ع)

 

رویای یک خانواده خوب برای بچه‌های خوب

زهرا زهره‌فیاض، لیسانس پرستاری دارد و این روز‌ها با سمت سرپرستار در این مرکز مشغول به کار است. آن‌طور که خودش تعریف می‌کند، ۹ سال را در آمدوشدِ پردغدغه این مرکز گذرانده و این فرصت کمی نیست برای اینکه سر حرف را باز کند و از خاطره هایش بگوید؛ البته این سال‌ها را بگذارید به حساب طرح دانشجویی که از همان ابتدا با حضور در این مرکز رقم خورده.

از روز‌های سخت کار که می‌پرسیم، با جمله «افتادم، اما خودم نخواستم از این افتادن خارج شوم»، معنای دلبستگی‌اش را به‌خوبی تعریف می‌کند تا در انتها بغض کند برای همه بچه‌هایی که کمترین حقشان داشتن یک خانواده خوب است که اگر این رویا به حقیقت بپیوندد، شاید دیگر نیاز نباشد در هیچ خیابانی روبه‌روی تابلویی که با نام نگهداری از کودکان مهر خورده، بایستیم و از صبوری و مهربانی مردمان پشت دیوارهایش بگوییم.

 

نخواستیم اسمش با پیشوند معلول روی زبان بچرخد

عموم بچه‌هایی که به این مرکز آورده می‌شوند، قطعا کودکان سالمی نیستند، زیرا مادران این کودکان پیش از تحویل آنان به این مرکز به هر دلیلی ده‌ها شیوه را برای سقط آنان امتحان کرده‌اند. برای همین این بچه‌ها کم‌وزن و ضعیف هستند.

ما تلاش می‌کنیم آنان را با رژیم‌های خاص درمانی، تغذیه‌ای و مراقبتی به وضعیت نرمال نزدیک کنیم، زیرا یکی از شرایطی که در هنگام تحویل کودک به خانواده‌های متقاضی مدنظر قرار می‌گیرد، داشتن تاییدیه سلامت از سوی پزشک است. 

این را هم اضافه کنم که بر خلاف دیگر همکاران، چندان از رفتن بچه‌ای ناراحت نمی‌شوم، چون قطعا داشتن یک خانواده بهتر از ماندن در مرکز است. تنها یک‌بار از رفتن کودکی غمگین شدم. خاطرم هست که آن کودک را با وضعیت خاصی به این مرکز آوردند.

بسیار ضعیف و ناتوان بود و مشکل گوارشی داشت، طوری که پزشک توصیه کرده بود او را به بیمارستان فیاض‌بخش منتقل کنند. اگر این اتفاق می‌افتاد، انگ معلول بودن باعث می‌شد تا به‌سختی خانواده‌ای برای گرفتن سرپرستی او پیش‌قدم شود. با همکاران یک دوره فشرده مراقبتی را برای بهبود حال آن کودک به‌کار گرفتیم.

حتی یک دوره کاردرمانی هم در برنامه‌اش قرار داده بودیم. یک سال تمام به این شیوه از او پرستاری کردیم. بعد از مدتی حالش خوب شد و تحت سرپرستی خانواده‌ای که فرزند نداشتند، قرار گرفت. شاید باور نکنید، روزی که کار‌های ترخیص او را انجام می‌دادیم، یکی از روز‌های تلخ و شیرین گروه پرستاری بود. حالا گاهی مادرش تماس می‌گیرد و برایمان از بزرگ شدنش تعریف می‌کند.

* این گزارش پنج شنبه، ۷ اسفند ۹۳ در شماره ۹۰ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است. 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44